نتایج جستجو برای عبارت :

هر لحظه اجل دنبال توست.

این روز ها حواسم
نه به اندوه قهوه ی تلخ
نه به روز های بی گناه کودکی
نه به ایذه یا شهر بلخ
این روز ها حواسم فقط به توست
فقط به تو.
در گه گدار جوانی 
یا که لحظه های یک میان بارانی
در فرار از عبادت ها
یا پناه بردن به عادت ها
این روز ها حواسم 
حتی در لحظه های بی حواسی
فقط به توست
فقط به تو
عالمی سوخته از آتش آهِ من و توست/**/این در سوخته تا حشر گواهِ من و توستغربتم را همه دیدند و تماشا کردند/**/بی پناهی فقط انگار پناهِ من و توستکوچه آن روز پر از دیده ی نامحرم بود/**/همه ی روضه نهان بین نگاهِ من و توستصورت نیلی تو از نفس انداخت مرا/**/گرچه زهرای من این اول راهِ من و توستآه از این شعله که خاموش نگردد دیگر/**/آه از آن روز که بر نی سر ماهِ من و توست
ای برادر ارزشت ایمان توست/پیش ایزد دست دراحسان توست/گوهر خوب پرستش شرط حق/اعتقادت بر خدا رحمان توست/گشته است قرآن وعترت رهگشا/باعث پیروزی وسامان توست/ریشه دین در ولایت محوری است/هربصیرت لطف از یزدان توست/گرکمک کردی فقیران را زیاد/روضه رضوان فقط ارزان توست/ازیتیمان دستگیری میکنی/آن دعایش درد را درمان توست/پاک کن ازدیده اش اشک یتیم/گوهر خوب رضابرجان توست/باش دلسوز تمام بندگان/جمع هرثروت فقط زندان توست/میشود الگوی شیعه اهل بیت/کن توسل که همان
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
 
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
                                             ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست...
 
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
                                              هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
 
از بزرگمردی پرسیدند : 
                        بهترین چیزی که میشه 
                                                      از دنیا برداشت چیه ؟
 
کمی فکر کرد و گفت : "دست "
 
                 
حق با چشم‌های توستو لب‌های گس اتو نگاهت که مزین است به غمحق با چشم‌های توستتو با آن مربای لبخندتو شکوه زیبای تخت جمشیدی اتدر غربتی تلخدر آغوش مادر حق با چشم های توستاما در این شهر سیمانیرویا، وهم و خیالبه کار نمی آیدزیر برف یادت، تنی را گرم نمی کندو دستان مهربانتچتری خوب برای روزهای بارانی نیست حق با چشم های توستاما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیستاختیار و انتخاب بر باد شدو از گلویمانجز اندوه نمی‌بارد حق با چشم های توستاما اکنوندر این
و من چه بی رحمانه
خود را فدای لحظه­هایی می­کنم که می­دانم چه باشند و چه نباشند من همینم.
و من چه با افسوس در
حسرت لحظه هایی هستم که با دستان خویش به قتل رساندمشان؛
لحظه­هایی کوچک ولی مملو از خوشی، خوشی هایی ناچیز ولی سرشار از شادی.
و ای من؛ خودت را
دریاب؛
خودی که ستایش عاشقانه­ات را می­طلبد؛ خودت را دریاب.
عاشقانه خود را بپرست چرا که تو آفریده شده­ای که عاشق خود باشی؛ عاشق دنیا باشی؛
عاشق هرآنچه خلق شده تا زیبایی­اش را بستایی.
عاشق خودت باش؛
ع
چند شبی از بلندترین‌شان در هزاروسیصدونودهشتمین سال هجری شمسی می‌گذرد و چند صباحی بیش به کریسمسِ دوهزاروبیستم باقی نیست... در این شبِ خلوتِ سردِ تاریک، دل امیرعلی نیز چنین می‌نماید... اما گاه‌به‌گاهی آهوانِ سرکشِ امید بر این پرده‌ی تاریک نقش‌هایی دل‌فریب به‌جای می‌گذارند... امیرعلی دل در گرو خالق این آثار دارد...
فی‌الحال فال امسال حافظ شیرین‌سخن -که حسین برایم باز کرد- مطلعی باشد بر این داستان امیرعلی...
 
رواق منظر چشم من آشیانه
کوتاهی و بلندی از توست، در برون پستی و بلندی خویش می‌بینی. خواب از تو و بیداری از توست. هوا از توست، جغرافیا از توست، حاکم نادان تو و مردم دانا از توست. راه از میان قلب تو آغاز می‌شود و آب از چاه زنخدان توست. 
سامان تویی و خرابات تو. شور تویی و شار تو. سر چون فرو می‌آید آن خوف از توست و جان چو برمی‌خیزد آن ذرّه‌ی جسور توست. ضرب از توست و آهنگ از توست. چنگ از تو و جنگ از تو.
تاریخ تویی و عیسی بر چارمیخ تویی. موسی در گذر از نیل تویی و بنی اسرائیل تویی.
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اینکه لحظه ای جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه ای دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اینا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده ای یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در این حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک این لحظات و نذاره گر تو
هوالمحبوب
سلام محبوب ازلی و ابدی
امروز را بیشتر از دیروز با یاد تو سپری کردم، داشتم فکر می‌کردم به لطف ماه توست که دردها تسکین یافته‌اند، غم‌ها سبک‌تر شده‌اند. اصلا به قشنگی ماه توست که بیداریم و از بیداری‌مان لذت می‌بریم.
یاد توست که لبخند می‌شود و بر لب‌هایم می‌نشیند، یاد توست که گاه اشک می‌شود و از چشم‌هایم می‌چکد، یاد توست که قلبم را آکنده، یاد توست که در دقایقم جاری است، یاد توست این شعف درونی که می‌جوشد و به غلیان در می‌آید.
از
چه بنویسم برایت؟ چطور حجم دلتنگی‌های بی‌شمارم را بریزم در کلمات، بریزم در نقطه، حرف، کاما و نامه اش کنم برایت بفرستم؟
چه کنم!!.... اگر همین چندکلمه راهی برای بوسیدنِ توست، اگر همین چند جمله،
چند گلایه، چند بهانه برای بوییدن توست، اگر می شود با بوی سبز درختِ نفس
کشیدهِ در کاغذ، از تو گفت، از تو نوشت، .. اگر می شود، درشبانه‌ی ماه،
رنگی از تو گرفت، هزار هزار باره می نویسم.. هزار نامه سوی تو، هزار رویا
به سمتت، می فرستم..
مشام من، پرست از نام تو،
دانلود آهنگ بهنام بانی ایران
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * ایران * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
 
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Iran (Ft Iman Ebrahimi) With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه بهنام بانی به نام ایران
زمین و آسمون دور تو میگردهببین اسم تو یک دنیارو پر کردهتویی اوج تموم افتخاراتماگه خشکی بشی بارون دریاتمایران قلب
منحنی قلب من تابع ابروی توست
خط مجانب بران کمند گیسوی توست
 
حد رسیدن به تو مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل در حرم کوی دوست
 
چون به عدد یک تویی من همه صفر ها
انچه که معنی دهد قامت دلجوی توست
 
گرمی جان بخش او جزعی از ان خوی توست
بی تو وجودم یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
پروفسور هشترودی
دیــــ/ن
 
 
 
هرکتاب یک پرنده است 
یک پرنده بدون بال 
قصه های تازه اش تورا
میبرد به قصری ازخیال
واژه های او زلال چون
قلب مهربان ساده اش 
درشبی که بی ستاره است                 هرکه باکتاب دوست شد
چون چراغ درکنارتوست                      جان او همیشه روشن است
هرگزاو نمی رود به خواب                   مثل یک درخت دربهار
هرزمان دراختیار توست                     لحظه لحظه درشکفتن است
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم.
دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است نو و سالم باقی بمانند.
به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم سعی می کنیم با عکس گرفتن، خاطره ها را تصاحب کنیممی خواهیم همه چیز را به بهترین حالت آن حفظ کنیم.
✳️در همه اینها ما دنبال " ثبات" و " قرار" هستیم ، و از این بابت متحمل اضطراب و رنج می شویم.
✳️اگر جرات داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی می رسیم.
✳️چون
عالمی سوخته از آتش آهِ من و توست/**/این در سوخته تا حشر گواهِ من و توستغربتم را همه دیدند و تماشا کردند/**/بی پناهی فقط انگار پناهِ من و توستکوچه آن روز پر از دیده ی نامحرم بود/**/همه ی روضه نهان بین نگاهِ من و توستصورت نیلی تو از نفس انداخت مرا/**/گرچه زهرای من این اول راهِ من و توستآه از این شعله که خاموش نگردد دیگر/**/آه از آن روز که بر نی سر ماهِ من و توست

عالمی سوخته از آتش آهِ من و توست/**/این در سوخته تا حشر گواهِ من و توستغربتم را همه دیدند و تماشا
طائر کوی تو منم، از دل و جان وفا کنممن ز فراق تو چه سان لبم به خنده وا کنمنرو ز پیش من تو ای جان من و سرشک منهستی من بسته به تو، بی تو چه هوی و ها کنماین دل هرزه گرد من مست نشد به جام کسدست تو و شراب می، نوشم و اقتدا کنمزهی هزار آفرین بر تو نگار نازنینیک سره کار من بساز که آبرو رها کنمقد تو مهر و ماه من، صورت تو هلال منروی من است سوی تو، نام تو را صدا کنمدست تو تکیه گاه من، پای تو پا به پای منحدیث توست شعر من، شور و شعف به پا کنمیاد تو جمله هست من، بود
از پشتِ بی‌قراریِ چشمانِ تو
ـ تنها نه آن نگاهِ درخشانِ تو ـ
معلوم می‌شود همه‌ی جانِ تو
هر قدر هم بپوشی و پنهان کنی
غمگینِ با وجود و عدم آشنا!
از ناکجای فلسفه بیرون بیا!
وقتش رسیده است که آیینه را
در خانه‌ی مغازله مهمان کنی
می‌خواستم نگاه کنم پشتِ هم
اما به رسمِ شعر و شعورم قسم
در مکتبِ وقوعِ دلِ وحشی‌ام
عقلی نداشتم که مسلمان کنی
دیگر گل و درخت ندارد بهار
خشک است و خالی است تنِ روزگار
با شیوه‌ی دو چشمِ دقیقت ببار
تا خاک را دوباره چراغان کنی
به شهری آمده ام که جای نفس های توست 
به نامت که شعرم رد گریه های توست 
آخر به کجا می رسد این روایت عشق 
کاش آنجا برسد که مراد چشم های توست 
هر دم موجی می کشاند مرا به کوی یار 
این موج یقیناً عطری ز نفس های توست 
فکر وصلت مرا به مرز جنون خواهد رساند
معمای این آشفته بازار در دست های توست 
 
شاعر ابراهیم حجتی نژاد
 
پروردگارا! تو خود تنهایی و یگانه ای و تدبیر کرده ای در کار بشر که او را جفت بیافرینی که تنهایی تنها از آن توست و مخصوص مقام ربوبیت توست...
حالیا این چه سرنوشتی‌ست که انسان هر چقدر هم تنها نباشد بازهم تنهاست و تنهایی را حس می‌کند
هر چقدر هم در جمع باشد باز تنهایی را می‌بیند...
بارالها ! این تنهایی از آن توست و تو تنها می‌توانی انسان را از درد تنهایی برهانی
یا با درک وجودت که کار مخلصین است...
یا با فرستادن فرستادگانی از جنس انسان برای انسان که پی
 
نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 
گوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
 
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و توست
 
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسیدهمه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
 
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنهای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
 
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشتگفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
 
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقلهر کج
چه برایم به جا گذاشته‌ای؟ که درونش هنوز غوطه ورم
این تمام غنیمتم از توست: نامه‌هایت، امید مختصرم
همه را از برم، قلم به قلم، واژه‌های تو آسمان من است
گفته‌ای از گذشته‌ها بگذر من ولی با تو باز همسفرم
می‌کشم بر تنی که می‌لرزد، یک به یک این حروف روشن را
چه حقیرند پیش این خورشید، همه ابرهای روی سرم
واژه هایت مرا بغل شده‌ و در دلم لحظه لحظه حل شده‌ و
قطره قطره مرا عسل شده‌اند، در گلوگاه بغض‌های ترم
این که تکثیر می‌شود در من، سرطان طلایی کلمات
زمین جلوه ای از چهره آسمانی توست
چشمه و رود شمه ای از لعل لبان توست
کمی کرشمه و ناز کن ای حوری آسمانی
دلم در آرزوی رقص چون غزال توست
آن دو چشم سبز زیبای تو قاتلان من اند
کمی نگاه کن مرا دل اسیر نگاه توست
از آن لبان سرخ زیبای جادوگر و لطیف
بوسه ای بده، لبم جستجوگر لبان توست
جامه باز کن بخوان مرا به مهر و عشق
سینه در حسرت آغوش مهربان توست
عاشقانه به ناز بخوان مرا و جانم بگیر
جرعه آب ذبح من بوسه لبان توست
کتاب صوتی خدا با توست اثر جی پی واسوانی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 رتبه: ۴ - ‏۵ رأیخرید و دانلود کتاب خدا با توست اثر جی. پی. واسوانی مترجم نوشین حمیدا از کلک آزادگان. اپلیکیشن فیدیبو، حس خوب کتاب خواندن :) دانلود انواع کتاب صوتی، ...
دانلود کتاب خدا با توست | جی. پی. واسوانی | طاقچهtaaghche.com › داستان و رمان › داستان خارجی › خدا با توست رتبه: ۴٫۸ - ‏۶ رأی«خدا با توست» نوشته جی. پی. واسوانی(-۱۹۱۸)، اندیشمند هندی است. این کتاب در قالب حکایت‌هایی واقع
کتاب صوتی خدا با توست اثر جی پی واسوانی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 رتبه: ۴ - ‏۵ رأیخرید و دانلود کتاب خدا با توست اثر جی. پی. واسوانی مترجم نوشین حمیدا از کلک آزادگان. اپلیکیشن فیدیبو، حس خوب کتاب خواندن :) دانلود انواع کتاب صوتی، ...
دانلود کتاب خدا با توست | جی. پی. واسوانی | طاقچهtaaghche.com › داستان و رمان › داستان خارجی › خدا با توست رتبه: ۴٫۸ - ‏۶ رأی«خدا با توست» نوشته جی. پی. واسوانی(-۱۹۱۸)، اندیشمند هندی است. این کتاب در قالب ح
باغ بهشت طره ی مژگان چشم
توست
قمری به روی شاخه غزلخوان چشم توست

باران شوق چشم تو معنای زندگی
است
زمزم همیشه تشنه ی باران چشم توست

نام تو گشته ذکر مناجات قدسیان
روح الامین که قاری قران چشم توست

روز حساب علت ویرانی جهان
یک نفحه از وزیدن طوفان چشم توست

خورشید هم عنان خود از دست
داده است
مبهوت و مات و خیره، پریشان چشم توست

بانو خدای را به تماشا نشسته
ای
دین ترجمان و معنی ایمان چشم توست

معنا گرفت با تو بهار ای گل
وجود
فصل بهار غنچه ی بستان چشم تو
آدم‌ها تنها آن لحظه‌ای نیستند که تو تازه ملاقات‌شان کرد‌ه‌ای و با اولین واکنشی که ازشان دیده‌ای، صفت‌هایی را توی ذهنت بهشان چسبانده‌ای. آدم‌ها کهکشانی از لحظه‌ها هستند، گاهی به سرعت نور از کنار هم می‌گذرند و در این گذر، تداعی‌ها و تصویرهای انتزاعی ردوبدل می‌شود. گاهی اما دو کهکشان از دو آدم، همپوشانی پیدا می‌کنند. آن وقت فرصت داری که لحظه‌های خودت را پیدا کنی. جلو می‌روی و مثل فضانوردی معلق دنبال‌ کشف تازه‌ای هستی. شاید تو در دیگ
خدایا...
کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو کسی را آرزو کرد؟
کیست که به نزدیک تو مقام گرفت و لحظه ای روی گرداندن توانست؟
خدایا...
ما را از آنانی قرار ده که به دوستی خود برگزیده ای
و به عشق و محبت خود خالصشان کرده ای
و مشتاق دیدارشان ساخته ای
و به خواست خود خشنودشان نموده ای
و نعمت دیدار را عطاشان کرده ای
در مقام رضایتشان نشانده ای
و در غربت و تنهایی در پناهشان گرفته ای
و در جوار خود به عالم راستی و حقیقت جایگاهشان بخشیده ای
و به شناخت خود معرفتشان د
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
میخوانم و میخوانم اما
سیر نمیشوم!
مینویسم و مینویسم اما
سیر نمیشوم!
من بی سوادتر از آنم که بخواهی!
یک مشت سیاهه در آستین!!!...
در من شوقی از توست; وصف ناشدنی....
شوقی که تا به اتصال نرسد
قلبش میمیرد!....
نقطه ای از"من"
که هیچش" من" نیست و تمامش توست;
تویی...
خودت را از من نگیر یاارحم الراحمین...
یا
سید الکریم دل و دیده جای توست
شیعه اسیر دام تو و مبتلای توست

هم
سید الکریم هستی و هم زاده ی کریم
با افتخار شیعه ی حیدر(ع) گدای توست

رفته
به کربلا و شده زائر حسین(ع) 
آن کس که  زائر حرم و کربلای توست

یا
سید الکریم، تو ای جان اهل بیت(ع)
شیعه تمام عمر به زیر لوای توست

ای
روسفید پیش خداوند متعال
چشم امید ما به دو دست و دعای توست

دارالشفای
ماست مزار شریف تو
 باغ بهشت و روضه ی رضوان سرای توست

آقا
به جایگاه قرب تو در نزد حق قسم
خوشبخت آن که بنده ی خ
**سه گام با امام علی علیه السلام** گام اول: «دنیا دو روز است...یک روز با تو و روز دیگر  علیه تو  روزی که با توست مغرور مشو و روزی که  علیه توست ناامید مشو... زیرا هر دو پایان پذیرند ...» گام دوم: «بگذارید و بگذرید ..... ببینید و دل نبندید . چشم بیاندازید و دل نبازید.... که دیر یا زود ...... باید گذاشت و گذشت...» گام سوم: «اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها  و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان
یا لطیف...
 
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشمهنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشمعجب مدار، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست که  می جوشمکجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو می نوشمبه بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم...
چشم و گوشت را می‌بندی، آنگاه که می‌پنداری برترینی و همه باید به راه تو بیایند. چشم‌و‌گوش‌بسته‌ای، کوری و کری، و در انزوای خویش به مقامات وهم‌آلود خویش حبسی. هنر نمی‌دانی و زیستن نمی‌دانی، و آنگاه در این نادانی می‌پنداری بر ثریّایی و همه دیگران باید به راه تو بیایند، در حالیکه تو هرگز هیچ راهی نرفته‌ای. 
هنر تنها نزد تو نیست، هیچ چیز نزد تو نیست. تو پیش از ابتدایی، و حال بر توست تا از دنیا بیاموزی و گام نخست خویش را برداری. این صفرِ تاری
دستانم را حلقه می کنم دور فنجان چایی که بوی بهار می دهد...این جا کنج اتاق من...کاکتوس های رنگارنگ کنار پنجره ام لحظه لحظه جان می دهند برای دیدن باران از پشت پنجره...من و کاکتوس هایم هر دو هوس باران و بوی نا کرده ایم...دلمان گرفته و گره گشایی می خواهیم...هواسمان همچنان پی توست...پی تو که نیستی...که شاید بوی نمِ خاک های ملتهب خبری از تو بیاورند...مثل رنگین کمانی که بعد از یک بارانِ حسابی از پشت ابرها بیرون بیاید...
بیرون بیا...نگذار میان این خشکسالی ها،رس
وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستی کوچکتر و حقیرتر میشوی 
ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستی کمترین اتفاقی که می افتد تغییر کردن است و بزرگترین اتفاقش تحول درونی توست 
هر چه که بود گذشت از نو شروع کن و خودت را برای خودت اثبات کن...
ریشه‌ی بی قراری های ما چیست؟
مولانا بر این باور بود که:
جمله ی بی قراری ات از طلب قرار توست
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
می گوید: علت بی قراری های ما از قرار جویی و ثبات طلبی های ما نشأت می گیرد، اما اگر طالب بی قرار باشیم و اذعان کنیم که همه چیز در معرض تغییر و تحول است آن گاه به آرامش دست خواهیم یافت.
به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم ، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و...
 شاید یک نتیجه این تمایل ما به داشتن
هنوز هم زیباترین آوای دنیا برایم شنیدن خنده های توستهنوز هم زیباترین طلوع برایم طلوع چشمان زیبای توستهنوز هم غم انگیز ترین اتفاق برایم صورت اندوه ناک توستهنوز هم آغوشت برایم مقدس و دستانت زندگی بخش به جان من استهنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت بوسه هایمان زندگی میکنم
جمله های عاشقانه برای شریک زندگی
چه لحظه قشنگیه اون لحظه کهمن میگم نفس من کیه ؟و تو با تمام وجود میگی منم
جملات عاشقانه برای همسرم
زندگی مثل بازی حکمهحتماً لازم ن
ساعت نه رسیدم و فردا صبحش می‌خواستم برگردم. تا رسیدم رفت و برایم آب طالبی که درست کرده بود را آورد. نشستیم و کمی صحبت کردیم. ساعت یک شده بود و می‌خواستم یک چند ساعتی را تا پنج صبح بخوابم و با قطار پنج برگردم. دستم را گرفت و زل زد به من. معنی شعر سایه را اینجا فهمیدم:
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
داشت شب می‌شد. ماه با خنجر سفیدش به جنگ سیاهی رفته بود. در سردی خانه، شعله کوچک اجاق، سبک می‌سوخت. قلب در سینه سنگین می‌تپید. و ما با اکراه قاشق را در کاسه آش فرو می‌بردیم و سپس در دهان. سکوت، حاکم مطلق بود. ساعت با عقربه‌های کوچک و بزرگش  روحمان را کند می‌برید. برخاستم و به آشپزخانه رفتم تا سرم را به چیزی گرم کنم. با خودم گفتم پسر خوبی باش! فکر بد هم نکن! ده باری دسته کتری را دستمال کشیدم. به بخاری که از لوله کتری بیرون می آمد خیره شده بودم. ابر
بوىِ آشناىِ نمِ باران و ریزشِ برگ هاىِ لیلى شده از نوازشِ باد هاىِ مجنون، یادآورِ روز زمینى شدنِ نگاه آسمانى توست، تویى که تنها دلیلِ تکرارِ تپشِ قلبِ مهربان شده از بودنت هستى، تویى که مهربانىِ مهر همه از بودن توست، تویى که ترجمه ى عشقى، تویى که به دنیا آمدى و پاییز را عاشق کردى، مهر ماهى جان بودنت آرامش است و نبودنت دلتنگىِ تا ابد غروب پاییز تولدت مبارک ..
وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستیکوچکتر و حقیرتر میشوی
ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستیکمترین اتفاقی که می افتد تغییر کردن استو بزرگترین اتفاقش تحول درونی توست
هر چه که بود گذشتاز نو شروع کنو خودت را برای خودت اثبات کن...
وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستیکوچکتر و حقیرتر میشوی
ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستیکمترین اتفاقی که می افتد تغییر کردن استو بزرگترین اتفاقش تحول درونی توست
هر چه که بود گذشتاز نو شروع کنو خودت را برای خودت اثبات کن...
خوش به حال خدا که “لحظه به لحظه” با توست و “من” همیشه درباره ی “تو” با او حرف میزنم !..دوست داشتن یک نوع باوره ؛ خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد …..ﺍﻪ ﻔﺘ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻨﺪ ﺣﺮﻓﻪ ؟ﺩﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺮﺩ !؟!؟!ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﺴﺖ ﻪ ﺯﻧﺪﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺪ ﺩﻭ ﺣﺮﻑ ﺑﺸﺘﺮ ﻧﺴﺖ : ﺗـــــﻮ …..ستاره ها هیچ گاه از خاطر آسمان نمی روند ، بگذار دل من آسمان باشد و یاد تو ستاره !..باور کن “عین” و “شین” و “قاف” جدا از هم که باشند هیچ خاصیتی ندارند !ا
امام صادقم توییتویی تمام آرزوتو گفته ای کلام حقبه ما لطیف و مو به موتو گفته ای که می شودپرید و چون پرنده شدتو گفته ای که می شودپر از امید و خنده شدتو داده ای به قلب ماامید و مهر بی کرانامام مهربان مندرون قلب من بماننشسته مهر پاک توبه قلب ما،به جان مامحبت تو لحظه اینشد از این دلم جدا
شاعر: شکوه قاسم نیا
 
*************
پس از امام پنجممتویی امام شیعیانتویی امام بعد اوتویی امام مهربانپس از امام پنجممچراغ رهبری توییستاره هدایتیشکوه حیدری توییپس از اما
تو کیستی که حرمت اسلام بند توستمعصوم، مستِ وصف مقام بلند توستبدو تولدت چه شد ای ماه هل اتیبوسه به دست های تو زد شاه لافتیتو کیستی که معرفتت عین واجب استدستت به دست فاطمه روز محاسبه استای عبد صالحی که شدی منتهای عرشرفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرشدر دل به جز "علی" به کسی جا نداده اینزد "احد" به گفتن "دو" پا نداده ایممسوس ذات بی بدل پنج تن شدیهر لحظه جان فدای حسین و حسن شدیروز جمل کنار حسن تا قدم زدیآرایش سپاه جمل را بهم زدییک عمر می شود‌ شهدا در تحی
یکی با رویای حج آمد، حاجت گرفت و برگشتیکی با پای فلج آمد، حاجت گرفت و برگشتیکی دیگر از تو میخواهد، لیاقت شهادتیکی میگوید شفاعت کن، آقا مرا قیامتیکی که من باشم و عمریست، نیامده زیارت‌وایدلم تنگ ایوان طلای توست،نه تنها سرم خاک پای توستکه من هرچه دارم برای توست‌وایمرا زائرت کن خدایی کنکبوتر کن آقا هوایی کناگر شد مرا کربلایی کن‌رضا جانم ای رضا جانم(4)‌دلم از باب الجواد آمد،تا آبرو بگیردکنار حوض گوهرشادت، آمد وضو بگیردچه میشد چون کودکی هایم
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!  
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت
منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!
 
خدایا !
من چگونه شکر تو گویم و حال آنکه خود توفیق سپاسگزاری از تو ، محتاج شکر دیگریست.
 
خدایا!
من با کدام زبان به سپاس بپردازم که گردش زبان به سپاس ، خود نیازمند تشکر است.
 
خدایا!
من چگونه نوای ((لک الحمد) سر دهم که این نوای ارادت ، خود از بی شمار نعمت های توست و محتاج ( لک الحمد) ی دیگر.
 
خدایا!
من چگونه عطایای تو را سر به سجده بگذارم که این پیشانی و خاک از توست
 و این سر و سودا نیز از تو و اینهمه در خور سجده ای دیگر برای تو.
 
ربی! خدای من ! معبودم!
سلام
امشب، شب تولد توست
حواسم هست، یادم نرفته
حتی هدیه هم برات انتخاب کردم
صددرصد هم میدونم‌ ازش خوشت میاد
ولی
فقط انتخاب کردم
نیستی که باشم و پیشونیتو ببوسم و ذوق زدت کنم
من جای خالی تورو هر لحظه کنارم احساس میکنم
تو چی؟ جای خالی منو پر کردی؟
ته قلبت که مال من بود
الان کسی خونه کرده؟
دردودل زیاده
ولی چشمام‌ تار شده
نمیتونم بیشتر از این بنویسم
فقط خواستم بگم
تولدت مبارک زندگی
کمی از به دنیا آمدنمان گذشته ...
دیگر آنقدرها با خود ناگفته داریم که شروع کنیم به دنبال زندگی گشتن به خیال خود هر ثانیه و هر لحظه ای که می گذرد یک قدم دیگر به یافتنش نزدیک تر می شویم و اینکه گهگاه آن روی خوشش را هم به ما نشان میدهد بر پای این خیال دروغین تصدیق میزند. رو به زندگی و پشت به دنیا زمان دارد برای ما می گذرد و ما هنوز هم محتاجیم به زمان که ببینیم چیزی که هر روز و هر لحظه به آن نزدیک میشدیم مرگ بود، نه زندگی.
آن لحظه است که با خود می گویی: د
کمی از به دنیا آمدنمان گذشته ...
دیگر آنقدرها با خود ناگفته داریم که شروع کنیم به دنبال زندگی گشتن به خیال خود هر ثانیه و هر لحظه ای که می گذرد یک قدم دیگر به یافتنش نزدیک تر می شویم و اینکه گهگاه آن روی خوشش را هم به ما نشان میدهد بر پای این خیال دروغین تصدیق میزند. رو به زندگی و پشت به دنیا زمان دارد برای ما می گذرد و ما هنوز هم محتاجیم به زمان که ببینیم چیزی که هر روز و هر لحظه به آن نزدیک میشدیم مرگ بود، نه زندگی.
آن لحظه است که با خود می گویی: د
*حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید*
ﺎﺩﺷﺎﻫ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﻤﺮﺍنی ﻣﺮﺩ 
ﺭﻭﺯ ﺑﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﻤﺎﺭﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺟﺎﻧﺸﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﺪ .
ﺷﺎﻩ ﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻨﻤﺎﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳ
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توستبه هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توستکه ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغماییرهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازدمجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیندبر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جویکه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
 "حافظ" @ashenayershgh 
باور کنم؟
که این تویی؟
که این کبوتر راه بازگشت را بلد بود و بر نمی گشت؟
کم کم باور کرده بودم که از تو برای من نامی مانده؛
و در جایی، برای زنی، مادری، آرزومندی،
یا برای شهری... شهید گمنامی!
باور نمی کنم..
تو باور می کنی؟
که این منم، این چنین آرام؟
منتظری که ساعتی از نبودنت را تاب نمی آورد.
زبانم گلایه دارد اما تو باز آرام چشم هایم را گوش کن
رواق منظر چشم من آشیانه توست،
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن..!
 
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان..!
 
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده..!!☺️
 
۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری..!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
در کتاب مفاتیح الجنان در خصوص اعمال ویژه روز عید غدیر آمده است که دو رکعت نماز کند و به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند پس سر از سجده بردارد و بخواند:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ‏
اى خداى من از تو درخواست مى‏ کنم که حمد و ستایش مخصوص توست که یکتایى و بى ‏شریک
وَ أَنَّکَ وَاحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً أَحَدٌ
و یگانه و فرد و غنى بالذاتى ‏نه فرزن
ریگ های بیابان آیینه شدند و تصویر چند صد یا هزار سال را نشانم دادند. تصویر از همان روزهایی که پاهایی خسته یا شاداب، تند یا آهسته بر آن قدم گذاشته اند تا حالا. قدم در هر جا بگذاری کسی گذشته از آنجا که حالا خود توست. تو از حالا نیستی، تو از گذشته آمده ایی و بعدها هم خواهی آمد. هر کجا رفته باشی قدمت در مسیر قدم های دیگر است. هیچ وقت روی این ریگ های بیابان تنها نبوده ایی. آیینه ایی که زیر پای توست بی نهایت تصویر از همه آنانی دارد که تو هم از نسلشان هستی
چون بعد از سکانس اخر باید می ایستادم و یک سر تشویق میکردم. نه برای بهرام توکلی و نه برای یک بار دیگر تماشای مفهوم نکبت بار جنگ، بلکه برای تجلی واژه مقاومت. باید می ایستادم و با چشم های اشکی ، دست میزدم برای همه آن هایی که در تنگه ترسیده بودند ولی ایستاده بودند و درست همان لحظه که بعد از سکانس اخر روی پرده مینویسد که " 5رروز بعد قطعنامه امضا شد و اخبار این ایستادگی در میان اخبار پذیرش قطعنامه گم شد." همان لحظه باید سرم را پایین می انداختم و این درس
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش

محمد اقبال لاهوری
متولد 1256
مرگ 1317 در سن 60 سالگی
شاعر، فیلسوف، سیاست مدار و متفکر
مسلمان اهل پاکستان
 
 
باسمه تعالیچلچراغامام زمانقصیده ۱۰
ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهارصاحب عز و جلال و مظهر پرودگار
از نظر ها غایب و در جان مردم جان توستکی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار 
با قیامت می شود عالم پر از نور و صفاعدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار
عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایملحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار
ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهانمی کنی محروم ما را از ولایت در نظار
می شود روزی بگویی قبر مادر در کجاست؟نیست جای دفن او معلوم
آسمان را تابیدن به پیمانه‌ی عشق، و زمین را از خون سرخ انار سیراب کردن، به پیمان نور. خورشید را در خویش جستن، و از خویش برون افکندن، و خواب را دیدن و با مضراب نواختن. از رویاها جامی شایسته‌ی سرمستی بهر مردمان هدیه آوردن. از اندوه روی برگرداندن و از ترس و عذاب، و زهد را به صلّابه‌ی وجد کشیدن. 
مست کن! آرام باش! بیندیش! بنگر! بیدار باش، با چشم دل. ظرف‌ات را بشناس، خودت را بشناس. بال‌هایت را تا آنجا که میسّر است بگشا، نه کم و نه افزون. خدا با توست، م
خیلی وقتها به این فکر می کنم که چه انتظاری از دنیا دارم؟ دنبال چی هستم؟ کجا را می خوام بگیرم؟
وقتی خیلی سطحی فکر می کنم آرزوها و خیالات بزرگی دارم ولی وقتی عمیقتر نگاه می کنم می بینم دنبال یک چیز بیشتر نیستم و تمام تلاشم صرفا در این راستاست.
شادی
 
اما معنی این شادی چیه؟ آنچه که در اعماق وجودم حس کرده ام احساس رضایت از لحظه ها است. مثلا وقتی در حال عبور از خیابان هستم با برداشتن یک تکه آشغال از روی زمین احساس رضایت می کنم. وقتی با یک کودک با مهرب
پسر جوانی مریض شد.
اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت.
 
حکیم به او عسل تجویز کرد.
 
جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد.
حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم.
جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت.
حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را  معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟
جوان گفت: نمی‌دانم.
 
حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شد
آدم عکس‌هات را که مرور می‌کند حرصش می‌گیرد.
از آن دسته موی کم‌پشت و ساده، آن لب‌خندِ یخ‌کرده روی سرخی لب‌های نازکت. از همه سرخی‌هایی که جا به جای تنت را، هرگز نفهمیدم با چه ترفندی، بوسه‌گاه سرما و نیستی کردند.
و هم‌چنان اما تصویر بی‌جانِ تو بر زمین ذهنم آوار است.
انگار تمام مدت‌های بودنت، ما همین را از تو طلب‌دار بوده‌ایم ؛ روزی بی‌خبر نباشی و آن روز کش بیاید تا روزها و شب‌ها و ابدیات که هرگز بدیهی نشوند. تا بتوانیم از تو آن قدیسی را ب
با سلام،مهندس افشار هستم.
برای سفارش ادیت عکس و ویدئو از روش های زیر استفاده کنید:
همراه : 09380858006   علیرضا افشاری
با همین شماره در تلگرام و واتساپ درخدمتم
در اینستاگرام پیج     graphic_saz     را میتوانید دنبال کنید
در تلگرام نیز کانال    graphic_saz     را میتوانید دنبال کنید
آیدی تلگرام و واتساپ :        alirezaafshari021 
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 
زیر این خورشید تاریک می سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمی ارزد 
سزای خویش را نزدیک تر از قلب به خود می بینم
سزای انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزای این صدای من که از فقر درون می نالد
از فقر تو می نالد
از فقر خدا می نالد
و از ترحم های عشق
از نسیم لحظه ای غمگین ، می نالد
لحظه های خوب در پی ویرانی
لحظه های درد در کنج سکوت ، می شوند معماری
اگر بوسه ای در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان این را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ می دهد 
مصل عشق های عمیق 
سریع نیستند 
شاید فکر کنی همه چیز ساکن است 
اما باید خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کنی 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری می خواهد 
تمرین اهتسگی می خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق می افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل می شود 
در یک لحظه روز می شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها می رود و کم کم پنه
دیروز رفتم از توی اتاقم دستگیره بیاورم وقتی برگشتم دیدم قابلمه برگشته و روی تمام سه تا گاز کنار هم ، ماهی ریخته رد تکه های ماهی را دنبال کردم و از روی دیوار رد شدم به سقف که رسیدم تکه های ماهی دایره وار پراکنده شده بودند دیگر از لکه های روغن نگویم !
آن لحظه نه به چگونگی تمیز کردن این فاجعه گسترده فکر میکردم و نه به حجم انفجار رخ داده فقط فقط احساس گرسنگی مزمنم به خاطرم می آمد
الان ساعت 5 صبحه ... و من منتظر طلوع خورشید هستم، بعضی وقتا که دارم به این لحظه‌ی زیبا فکر می‌کنم، می‌بینم که چقدر لحظات زیبا رو ما از دست می‌دیم ... شاید همون یک لحظه‌ی زیبا مسیر جدیدی به زندگی ما بده، شاید تغییری ایجاد بشه . همه‌ی ما متولد یک لحظه هستیم. یک لحظه که پدر مادر تصمیم به ازدواج می‌گیرن، یک لحظه که بچه به دنیا میاد و یا یک لحظه که از دنیا میریم.
هر لحظه می‌تونه یک اتفاق جادویی داشته باشه که شاید بتونیم بهش برسیم. من که خیلی از طلوع
ذهن کوک کتاب آرزوی تو دستور توست که یک کتاب بسیار ارزشمند است، در پروفایل عزیزانی که دوره آرزوی تو دستور توست را خریده‌اند هدیه قرار داده است.بعد از اتمام دوره آرزوی تو دستور توست که در کوهای آلپ برگزار شد پس از مدتی کوین ترودو برآن شد تا مسائل مطرح شده  در سمینار را بسیار بسیار عمیق تر بررسی کند و آنها را در کتاب آرزوی تو دستور توست بیاورد.
 
تفاوت کتاب آرزوی تو دستور توست با کتاب تمرین آرزوی تو دستور توست
این کتاب مانند کتاب تمرین آرزوی تو
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوستان بیایید شعار را کنار بگذاریم و باور کنیم
همین لحظه میتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم میتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنیم که این لحظه میتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمی‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمی‌دانیم
واگرباورکنیم
این لحظه میتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و ناامید نمی‌شویم
(تو خود ح
نه فقط شبه عبایی مشکیستکه سرت بندازی و خیالت راحت 
که شدی چادری و محجوبه!
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده ، رسم ، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست …
محض اجبارِ پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا شایدم زیبایی،باکمی آرایش!
نمی ارزد به ریالی خواهر …
 چادر مادر من فاطمه، شرطش عشق است
عشق به حجب و به حیا
به نجابت به وفا
عشق به چادر زهر اکه برای تو و امنیت تو خاکی شد
تا تو امروز شوی راحت
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت اقبال لاهوری این گونه زیبا می سرایند:
سنگ صبور
یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت محنت نکش از غیر و پروبال خودت باش صد سال اگر زنده بمانی، گذرانیپس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
پسرم،گر گذاشتند اوباشتو مدیر امور مالی باش هر که یک سال بوده در این کارشده نامش بلند و بارش بار کام ِ آدم چو قند خواهد شدبخت آدم،بلند خواهد شد به حقوق تو می رسد برکتبرکت می دهند،بی حرکت طرف التفات و مرحمتیچون مدیرِ عزیز بی جَهَتی می شوی مثل شهر رُم که به حتمهمه ی راه ها ،شود به تو ختم همه از خشمت اجتناب کنندداخل آدمت حساب کنند به حضور تو اَند نامه نویسهمه،حتّی خود جنابِ رئیس چون تویی صاحب حساب و کتابهمگی می برند از تو حساب همگان را به لطف
 
باید اهل عمل باشی تا بفهمی چه می‌گویم .در کار ، امروز را به فردا مسپار .حرف حرف بوسیدن است . حرف آغوش است .بحث عوض کردن خاک گلدان کنار پنجره است .حتی دم کردن چای با عطر دارچین .محبوب من ، نیت نزدیکی به توست و هر چه که به داشتنت مربوط می‌شود .#مریم_قهرمانلو
چه فکر می‌کنی؟که بادبان‌شکسته زورق به گِل نشسته‌ای‌ست زندگی؟
در این خرابِ ریخته، که رنگ عافیت از او گریخته؛ به بن رسیده، راه بسته‌ای‌ست زندگی؟چه سهمناک بود سیل حادثه!
که همچو اژدها دهان گشود، زمین و آسمان ز هم گسیخت، ستاره خوشه خوشه ریخت.و آفتاب در کبود دره‌های آب غرق شد.هوا بد است. تو با کدام باد می‌روی؟چه ابر تیره‌ای گرفته سینه‌ی تو را که با هزار سال بارش شبانه‌روز هم دل تو وا نمی‌شود؟
تو از هزاره‌های دور آمدی.در این درازنای خون‌ف
من کیستم بجز دو سه خط شعر ناتمامیک روح بی اراده و یک مستی مدام
ای آنکه آسمان و زمین در مدار توستروی تو صبح روشن و موی تو رنگ شام
من دوست دارمت به همان شکل کودکیبی تاب و بی قرار ظهورم علی الدوام
ابروی توست عروه الوثقای اهل بیتگیسوی توست در دل من حبل لانفصام
پژمرده أم بدون تو یا ایها الربیعدر غربت م بدون تو یا ایهاالامام
از من بگیر غیر خودت هر چه هست راحتی همین کلام و همین شعر ناتمام
از تو تورا ندیدم و با تو نزیستمفهم شما کجا و من ساده ی عوام .
دارم
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست... برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ... برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی... برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...برای تویی که قلبت پـا ک است ... برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بودکه خداوند من را لایق آن دانستو هدیه
به  سقف خیره شده ام، به حرفهای تو فکر میکنم و Smiths گوش میدهم. گفته بودى: "دیدی حسرت دیدنت به دلم موند؟" گفته بودم: "این وضع که تموم بشه میام دیدنت، فردای قرنطینه." انگار که گفته باشم فردای انقلاب، یا فردای آزادی. گفته بودی موهایت را برایم بلند خواهی کرد و تا آن موقع به لحظه دیدارمان فکر خواهی کرد. تو به لحظه دیدار فکر میکردی و من به امیدی که در حرفهای توست. و به موهای تو که تا آن موقع چقدر بلند خواهد شد. در هر بحرانی که ردپایی از مرگ دارد، انسان نگرا
همین لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همین لحظه هایی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهایت که ما رو به رو ایم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
سه گام با امام علی (ع)
 گام اول↯
↻ دنیا دو روز است ، یک روز با تو و روز دیگر علیه تو ، روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست نا امید مشو ، زیرا هر دو پایان پذیرند

 گام دوم↯
↻ بگذارید و بگذرید ، ببینید و دل نبندید چشم بیاندازید و دل نبازید که دیر یا زود ، باید گذاشت و گذشت...

 گام سوم↯
↻ اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان
وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه ای است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.
شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟
✅ امام صادق(ع) فرمودند:
زیارت عاشورا را زیاد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق(ع) فرمود: 
مگر در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟
یعنی خدایا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زیارت عاشورا بخوانید تا امام ح
دارم فکر میکنم ، معمولا چه وقتهایی خدا رو شکر  کردم؟
بعد از نعمتهاش؟ آیا گاهی موقعی که یه چیزی نمیشه و‌ نمیخواد و‌ نمیده، شکرش کردم؟؟
مثلا مرداد ۹۶ که همه چی نشد اونی که میخواستم ،یا بهمن ماه ۹۷؟؟ یا اواخر سال ۹۵...گاهی اصرار  هام  و تلاش  کردنم  و زمین و زمان رو به هم بافتم  که بشه و آخرش نشد.
روزنه امید قلبم بهم میگه، خداوند غافلگیرم می کنه و من، می شینیم به قضاوت روزهایی که گذشت، لحظه هایی که گذشت و عمری که گذشت! 
خدا، گاهی از روش های عجیبی ب
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
✅ کارها، از لحظه‌اى به حسنات و سیئات مى‌رسند، که...
استاد علی صفایی حائری:
⭕️چه بسا حرف‌هاى خوبى، که در جاى خود واقع نشده و خون‌ها ریخته است.
⭕️چه بسا کارهاى حقّى، که از راه درست و با هدف درست دنبال نشده است.
کارها، از لحظه‌اى به حسنات و سیئات مى‌رسند، که حسن و قبح آن‌ها را و روش‌ها را و شکل‌هاى‌شان را بسنجى.
و کارها از لحظه‌اى به صالحات بدل مى‌شوند، که انگیزه و جهت آن‌ها را هم در نظر بگیرى.
و گذشته از حسن و خوبى عمل و حسن و خوبى شکل و ر
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام 
 پیغمبران عرش خدا در تحیُرند
 بر ساحت مقام شما غبطه می خورند
 
 تا آدم از زبان خدا وصف تان شنید
 از قصد رفت وبا عجله سیب سرخ چید
 
عیسی به محض خنده تان خنده می کند    
 صد مرده را نگاه شما زنده می کند
 
 عمر بلند خضر نشان عنایتت
ا و خورده جرعه ای ز شراب ولایتت
 
 موسی برای معجزه ی ادعای خویش    
 با ذکر« یاعلی» به زمین زد عصای خویش
 
 داوود اگر صدای خوشی دارد از شماست
 او ذاکر بزرگترین هیئت خداست
 
 چشم امید حض
ای رگای آبیت چو بستر عشق     شراب هستی به ساغر عشق 
ای کلام اخر به دفتر عشق        نوشتم ات به قلبم به شکل باور عشق 
سر به سجده بردم برابر عشق      شدی تو اول عشق شدی تو اخر عشق 
    .    ...............................................................
اخرین شب جمعه قبل از ماه رمضان هم رسید خدارو شکر که زنده ایم و میبینیم  یواش یواش ماه عشق بازی با خدا  هم داره میاد همچی رنگ خدایی میگیره البته ای کاش 
هفته پر کار هم تموم و شد باید بگم  الهی شکر  
گوشیمونم درست نشد و روزای بدونه م
قبلنا اسم های آدما ،چهره هاشون ،حرفاشون و تموم گذشته ای که با هم داشتیم لحظه به لحظه تو ذهنم بود.تو هر لحظه میدونستم قبلا چی گفته چی فکر میکرده و نظرش چیه.خب این ویژگی تا حدیش خوبه ولی از یه جایی به بعد آزار دهنده میشه؛یه اشتباه رو میخوای ببخشی نمیشه چون هر لحظه جلو چشمته ،میخوای تغییرش رو بپذیری نمیشه چون با تموم گذشتش تو ذهنت داریش و طرز فکرت سایه میندازه رو آدمی که الان جلوته  و نمیتونی واقعیت رو تفکیک کنی.
نمیدونم آگاهانه بود یا نه ،ولی حد
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس های هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی این که آدم باید در لحظه زندگی کنه و به جای عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اینه که آدم باید از تلاش های امروز برای لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس های ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با این که طرفدار کمتری دارد مورد تاییدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
دانلود آهنگ روزبه نعمت الهی بلد است
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * بلد است * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , روزبه نعمت الهی باشید.
 
دانلود آهنگ روزبه نعمت الهی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Roozbeh Nematollahi called Balad Ast With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه روزبه نعمت الهی به نام بلد است
با این همه مستمیخورم امشب هماز جامِ الستمیخورم امشب همبنشین سرِ میزِ هر شب ای عشقِ عزیزمن ا
این لحظه را زندگی کن...زمانی برای زندگی کردن هست و زمانی برای مردن.آن ها را باهم قاطی نکن، وگرنه هردو را ازدست خواهی داد.هم اکنون، با تمامیت و شدت زندگی کن و وقتی که مردی،آنوقت به تمامی بمیر. بخش بخش نمیر:یک چشمت بمیرد و با چشم دیگر به اطراف نگاه کنی؛یک دست بمیرد و با دست دیگر دنبال یافتن حقیقت باشی!وقتی می میری، با تمامیت بمیر. و تعمق کن که مرگ چیست.ولی هم اکنون، وقتت را برای چیزهایی که در دوردست هستند تلف نکن:این لحظه را زندگی کن
باسلام و صبح بخیر
#متن_کامل_شعر روایت میثم مطیعی از #فتنه_۹۸
میهن من! باز زخم از نابرادر خورده ایگرم جنگ رو به رو، از پشت خنجر خورده ای
حرف دارد با دل ما، قدر یک تاریخ حرفسرخی خون شهیدان بر سپیدی های برف
خاک میهن! باز هم جسم شهیدی سهم توست شرحه شرحه پیکر سرو رشیدی سهم توست
باز اهریمن به میهن آتشی افروخت آه
ادامه مطلب
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام , مستم باز می لرزد دلم , دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های بخراشی به غفلت صورتم را تیغ های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است ... #مهدی_اخوان_ثالث
خدایی وجود ندارد که به تو اهمیت بدهد!
 
آری حق با توست! خدا تو را کاملا فراموش کرده است. خدا تو را فراموش کرده است که در زمین راه می روی و دروغ می گویی، ولی باز هم نان و رزق تو از جایی که باورت نمی شود به تو می رسد. خدا تو را فراموش کرده است که به خانه ی دوستت می روی و پشت سر او حرف می زنی ولی باز هنگام شب تمام اعضای بدن تو همدست می شوند که تو با آرامش بخوابی! خدا تو را فراموش کرده است که خشمگین می شوی و داد و فریاد می کنی و ادعای حرف راست را می زنی ولی ب
باورم نیست که خیبرشکن از پا افتاد
حضرت واژه‌ی برخواستن از پا افتاد
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
یا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
هر شب کوفه منور ز نگاهت می‌شد
شمع بزم فقرا صورت ماهت می‌شد
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغ که سر زده بر سر زده بابای همه
نه فقط بین سرت فاصله انداخته است
بین چشمان ترت فاصله انداخته است
زخم‌های دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقد
 
باز هم پاییز 
و
باز هم خبر شهادت...
بازهم ضجه های مادری برای فرزند برومندش...
بازهم فریاد خداوندا جگرگوشه ام را با سید الشهدا مشحور گردان!
باز هم جانی که از دست رفت تا مشتی از خاک وطن از دست نرود.
برادرشهیدم! یاور جان!
در کدامین طنین اذان صبح، از کابوس زندگی به رویای صادق ایثار و شهادت بازگشتی؟
مگر با خدای خود چه عهد سختی بستی که از فدای جان در راه وطن ابا نکردی؟
شیر حلال مادرت بود یا نان حلال سفره ی پدرت، که برای ایثار در راه وطن و برای هموطن، لح
#راز_باران
همه تلاشمبیهودگی فرار از تو بود!تو که تکرار کنان می کشی در من نفسمن در کدامین لحظهدر کدامین شعرتوانسته ام رهایی از تو را ؟
ابعاد شعر منبه پهنای نگاه توستشعری که خواهد رسید در چشمان تو به ابدیتشعری که کودکی خواهد شدو در آغوش تو آرام خواهد گرفت روزی!و من ایمان دارمبه پیامبری دل های ساده!
 
به قلب من بیاور زندگی رابهتر باش با منمهربان‌تر از همیشه هابا من که تو را خوب تر از خودت می شناسم!تو آنقدر نزدیکیکه نفس هایت را من می کشم در خواب ه
چیزی در من فرو ریخته است ... حسی شاید ... معنای زندگی شاید ... هدفی شاید ... نمی دانم ... افسرده نیستم ... فعالیتهای روزانه سر جایشان هستند ... 
بعدازظهر گرم تابستان ... باغچه و درختهای سر سبز همسایه ... نسیم خنکی می وزد و برگهای درخت مو آرام تکان می خورند ... 
رقص برگها در باغ خاطره ... 
آدم همیشه دلش شوخی و دلقک بازی نمی خواهد ، آدم همیشه دلش حرفهای الکی نمی خواهد ... آدم گاهی دلش سکوت می خواهد و تفکر ... گاهی عمیق شدن در معنای زندگی ... 
دیروز فیلم رشته خیال رو د
یا نور 
نمی دانم، شاید روز و سال عمر را شمردن، بازی بی جهتی باشد. اما می دانم که هر روز صبح، نظرگاه تازه ای گشوده می شود. 
و من امروز، به لطفت، با عمیق ترین حالات شکر چشم از خواب گشودم. یادم نمی آید، شاید خواب خوشی دیده باشم، "این می دانم که مست برخاسته ام..."
از فکر نعمت توست که قلبم دارد از جا کنده می شود.
فکر می کنم در این بیست سال، اگر هیچ یک از خواسته هایم تحقق نیافته بود، باز هم آنچنان منعَم بودم که بعضی از خواهش هایم رنگ و بوی ناشکری داشته باش
خواب دیدم مرا که ازشان دور ایستاده بودم رها کردند. رفتند. مَرد، پشت میزش برهنه نشسته است. روزها ماه‌هاست که خودش را حبس کرده است. ترس از مرگ است یا غصه‌ی ناتوانی؟ شاید ترکیبی از هر دو. تو ساده نباش. تو باور نکن که مادر ترزا هرگز برای خدا کاری انجام داده باشد. آدم برای خودش هم کاری انجام نمی‌دهد، چه برسد به خدا. ظرف غذا را بهش پس دادم. نه به او، نه به غذا، نگاه نکردم. جنت گوارا است اما،‌ ای کاتب تقدیر، در قسمت من مدینه بنویس. یک لحظه‌ هم فکر نکن ک
 
 
باسمه تعالیچلچراغامام زمانقصیده ۱۰
ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهارصاحب عز و جلال و مظهر پرودگار
از نظر ها غایب و در جان مردم جان توستکی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار 
با قیامت می شود عالم پر از نور و صفاعدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار
عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایملحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار
ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهانمی کنی محروم ما را از ولایت در نظار
می شود تبیین کلام وحی و اسرار درونچون امام است و بود عالم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها